من فقط میتونم وقتی میبینمش خیلی عادی با یه خنده ی ملیح بگم سلام خسته نباشی :)
من فقط میتونم وقتی تو سرویس دارم میرم سمت سالن اخر دانشگاه ، از پنجره ی اتوبوس ببینمش که داره میره سمت دانشکده و تا اخر مسیر به این فکر کنم که سیاه چقدر بهش میاد!
من فقط میتونم شاهد موفقیت جدیدش باشم و یه پیام تبریک ساده بنویسم و بعد از کلی فکر کردن ، پیامو نفرستم!
من فقط میتونم کلی بهش فکر کنم و فکر کنم و فکر کنم
من فقط میتونم از دور تماشاش کنم .
من فقط میتونم یواشکی صداشو گوش کنم.
مازیار فلاحی یه اهنگی داره که میگه روز پنجشنبه دوباره وعده ی دیدن یاره
من همیشه فکر میکردم بین این همه روز حالا چرا پنجشنبه ؟؟؟؟؟ و چرا با یه دسته گل ارزون میره که زیر بارون یارشو ببینه ؟؟؟؟
چند روز پیش که مهسا تو اتاق اهنگو باز کرده بود بعد سالها ، خوب که گوش کردم فهمیدم بابا طرف یارش مرده ، پنج شنبه ها میره سر قبرش ! و چقدر برام غم انگیز شد این اهنگ !
و به این فکر کردم که تو زندگی چقدر بخاطر سرسری گرفتن بعضی چیزا معنیشونو درست نمیفهمم و شاید هیچوقت دوباره تکرار نشن تا یه هو متوجه منظور اصلی بشم . و بعد به خودم گفتم بیا زندگی رو سرسری نگیریم دختر جان !
دختر جان بیخیال درونم بازم خودشو زد به بی خیالی و حرفمو نشنیده گرفت . شاید هم بیخیال نیست ، خودشو میزنه به بیخیالی .
حالا من و این بیخیال چه کنیم ؟؟
درباره این سایت